۱۳۹۵ مرداد ۲۵, دوشنبه

۱۳۹۵-۰۵-۲۵- ضدروشنفکر منحط!

زلف‌آشفته و خوی‌کرده و هن‌هن‌زن و دنگ، رسید و خودش را انداخت روی صندلی روبه‌روی من... اشاره کرد که «صبر کن نفسم بالا بیاد».
- لوس نکن خودتو!... ما الان قرار داشتیم؟!
- نه... ولی...
- [نگاه شماتت بارم را با تمام نیرو می‌اندازم روی چهره‌اش!]
- [با صدای بلند پچ‌پچ کرد... نمی‌دانم چه‌جوری می‌شود این کار را کرد!... خودتان تجسم کنید!] یکی از بچه‌های دانشکده داشت تراکت پخش می‌کرد، ریختند به قصد کشت زدنش...
- چی؟!... تراکت؟!... الان چه وقت تراکته؟!...
- هیسسس!... یواشتر!...
- کی زدش؟... حراست؟
- نچ...
- نیروی انتظامی؟
- [با یک میمیکی که یعنی «چقدر خنگی!»] نچ...
- لباس شخصی بودن؟
- نه بابا!!... بگم باورت نمی‌شه!
- خب الان من چیکار کنم؟!...
- یه دقه زبون به دهن بگیر...
- [در حال زبان به دهن گرفتن]
- [در حال پچ‌پچ ملایم] ساختمان روبه‌روی دانشکده یک مؤسسۀ فرهنگیه که کلاس و دوره برگزار می‌کنه. ظاهراً جلسۀ مشترکی بود بین همۀ استادای دوره‌های مختلف... تاریخ هنر و بازخوانی هایدگر، تأویل دکارت، هرمنوتیک زیبایی‌شناسی، اخلاق پست‌مدرن، اسطوره‌ها و زندگی ما، جامعه‌شناسی از هگل به قبل و هفت هشت تا دورۀ دیگه... این رفیق ما هم عمداً یا تصادفی امروز را انتخاب کرده بود برای پخش تراکتش. استادها همه با هم داشتن از مؤسسه می‌آمدن بیرون که می‌بیننش و می‌رن جلو و ازش تراکت می‌گیرند و... می‌خونند و... می‌ریزن سرش تا می‌خوره می‌زننش...
- چی؟!... استادا؟!... برا چی آخه؟
- [در حال پچ‌پچ خیلی یواش] بیا بگیر بخون
یک ورق A5 مچالۀ دوباره صاف‌شدۀ بعدش چهارتاشده داد دستم... من هم تحت تأثیر شرایط رعب و وحشت... کاغذ را بردم زیر میز یوااااااشی بازش کردم:
—---
[با قلم ۱۴ سیاه، وسط‌چین]
پلاتفرم کلان روشنفکری و تجدد در ایران هزارۀ سوم

[با قلم ۱۲ نازک، راست‌چین]
1) روشنفکر و متجدد باید، علاوه بر زبان مادری و زبان فارسی، یک زبان زندۀ دنیا (به ترتیب انگلیسی، اسپانیایی، آلمانی، فرانسه، عربی، ایتالیایی... و تقریباً همین) را بلد باشد (به ترتیب) بخواند، بنویسد و حرف بزند.
تبصره: معلمان زبان روشنفکر و متجدد باید به شاگردان خود امکان انتخاب بین دو برنامۀ درسی را بدهند:
الف) زبان برای مهاجرت (با تأکید بر مصاحبۀ گزینش سفارتی)
ب) زبان برای روشنفکری و تجدد (با تأکید بر اول خواندن، بعد نوشتن، آخرش هم حرف زدن)
2) روشنفکر و متجدد نباید دست خود را به ترجمه آلوده کند (مگر رمان، شعر، تاریخ، سفرنامه، کتب فنی و علمی به‌جز فلسفه و علوم انسانی!)
3) روشنفکر و متجدد باید همۀ کتاب‌هایی را که به زبان اصلی در اختیار دارد یا به دستش می‌رسد برای اسکن و اشتراک رایگان به صورت eBook در اختیار سایت‌های ذی‌صلاح قرار دهد.
4) روشنفکر و متجدد نباید نق‌نق کند؛ اگر توانست کاری کند بکند، نتوانست برود سفر و عشق و حال.
5) روشنفکر و متجدد نباید ایران را با هیچ جا مقایسۀ ارزشی کند؛ مگر به نیت برشمردن ویژگی‌ها (با هرگونه مقایسۀ ارزشی زیرزیرکی و پنهان مطابق مقررات برخورد خواهد شد!).
6) روشنفکر و متجدد نباید حرف‌های دیگران را تکرار کند؛ فقط مجاز است به آن حرف‌ها ارجاع دهد (یک چیزی مثل hyperlink در سایت‌های اینترنتی؛ کپی پیست موقوف!)
7) روشنفکر و متجدد باید به شکل مؤثری در شناخت و تبیین منطق تطور و تحول اطرافیان غیرروشنفکر و/یا غیرمتجدد خود نقشی ایفاء کند (وگرنه آن زبانی که یاد گرفته و آن کتاب‌هایی که در دسترسش بوده بخورد توی سرش که به درد لای جرز دیوار هم نمی‌خورد این جور روشنفکر متجدد علاف!)
تبصره: «شکل مؤثر» متعاقباً در بخشنامه‌های اجرایی تصریح خواهد شد
8) فعلاً همین
—---
کاغذ را تا کردم یواشکی پس‌اش دادم.
- حقش بود! ضدروشنفکر منحط!...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر